گفتم که...
گفتم که می بوسم تو را،گفتی تمنا می کنم
گفتم اگر بیند کسی،گفتی که حاشا می کنم
گفتم ز بخت بد، اگر ناگه رقیب آید ز در
گفتی که با افسونگری،او را ز سر وا می کنم
گفتم که از بی طاقتی،دل قصد یغما می کند
گفتی که با یغماگران،باری مدارا می کنم
گفتم که پیوند تورا،با نقد هستی می خرم
گفتی که ارزان تر ز این،من باتو سودا می کنم
گفتم اگراز کوی خود،روزی تورا گویم برو
گفتی که صدسال دگر،امروز و فردا می کنم
گفتم اگراز پای خود،زنجیر عشقت وا کنم
گفتی زتو دیوانه تر،دانی که پیدا می کنم
+ نوشته شده در ۱۳۸۹/۰۶/۲۸ ساعت توسط Ermiya
|